روزی یک نکته

120 نکته از کتاب چگونه کمال‌گرا نباشیم؟

کتاب «چگونه کمال‌گرا نباشیم؟: راهی جدید به سوی خودباوری، زندگی بدون ترس و رهایی از کمال‌گرایی» نوشته استیفان گایز رو که انتشارات شمشاد منتشر کرده طی چندماه با استفاده از اپلیکیشن طاقچه خوندم و بریده‌هایی از کتاب رو توی اینستاگرام خودم استوری کردم. بعد هم همه‌شون رو گذاشتم توی این هایلایت که بتونم بعدا دسترسی داشته باشم. با خودم گفتم چه بهتر که این بریده‌ها رو تبدیل کنم به یه بلاگ‌پست که دسترسی بهشون راحت‌تر باشه و نتیجه‌ش شد این بلاگ‌پست که ۱۲۰ نکته از این کتاب توش منعکس شده. کتاب چگونه کمال‌گرا نباشیم به ما کمک می‌کنه نسبت به کمال‌گرایی‌مون آگاهی پیدا کنیم و با کمک خرده‌عادت‌ها تا حدی بتونیم بر این چالش غلبه کنیم. امیدوارم این مطلب براتون مفید باشه و با خوندنش ترغیب بشید کل کتاب رو بخونید.

چگونه کمال‌گرا نباشیم
جلد کتاب چگونه کمال‌گرا نباشیم؟
  1. چیزی که بیشتر افراد درک نمی‌کنند این است که زندگی پر از این تصمیمات کوچک است. فکر می کنیم که تصمیمات بزرگی مثل اینکه «تصمیم دارم وزن کم کنم» و «قصد دارم کتابی بنویسم» فقط در صورتی که در حد کمال انجام شوند، حائز اهمیت هستند.
  2. هنگامی‌که ژاپنی‌ها ظروف شکسته را تعمیر می‌کنند، محل شکستگی را با طلا پر می‌کنند. آن‌ها معتقدند وقتی که چیزی آسیب دیده است و سرگذشتی دارد، زیباتر می‌شود. (باربارا بلوم)
  3. آیا شما هم از آن قبیل افرادی هستید که فقط با امکانات باشگاه و در صورتی که لباس ورزشی را بر تن داشته باشید، ورزش می‌کنید؟ اما لازم است بدانید که تنها ابزار و امکاناتی که برای ورزش کردن نیاز دارید، بدنتان است، مگر اینکه کمال‌گرا باشید.
  4. کمال‌گرایان امتیاز و یا پیشرفت کم را نمی‌پذیرند. آن‌ها فقط در پی بردی بزرگ، قطعی و در حد کمال هستند.
  5. آن‌ها که در خود احساس امنیت می‌کنند کمتر دچار مشکل کمال‌گرایی می‌شوند زیرا از توان مثبت‌اندیشی خاصی برخوردارند که قبل از تمرکز کردن بر جنبه‌های منفی، خصوصیات مثبت خود را می‌بینند. یک مثال ابتدایی: آن‌ها هنگام شلیک با گلوله به هدف فرضی، از ۱۰ مورد احتمال می‌دهند که ۵ مورد به هدف بخورد، تا اینکه بخواهند احتمال از دست رفتن شلیک‌ها را بدهند، آنقدرها که کمال‌گرایان در معایب خود تمرکز می‌کنند، معمول‌گرایان نمی‌کنند.
  6. هرچه خود را کوچک‌تر ببینید، به خود سخت‌تر خواهید گرفت. خودکم‌بینی، نیروی منفی‌نگری قدرتمندی در شما به وجود می‌آورد. هر خطایی، حکم سند بزرگ‌نمایی شده‌ای را ایفا می‌کند که احساسات‌تان را تشدید می‌کند و هر قدم اشتباهی را یک فاجعه تلقی می‌کنید.
  7. ناامنی و خودکم‌بینی شما را نسبت به اشتباهات‌تان فوق‌العاده حساس می‌کند. این فکر که «اگر حواست را جمع کنی، اشتباه نمی‌کنی» حس امنیت غلطی را به شما القا می‌کند. تنها حس امنیت واقعی زمانی به سراغتان می‌آید که خود را همانطور که در واقعیت هستید، شناخته و بپذیرید.
  8. اگر خود را با دیگران در شرایطی نامنصفانه بسنجید، باعث می‌شود دچار خودکم‌بینی شوید: اینکه دیگران را تا حد زیادی در حد کمال و بدون هیچ مشکلی ببینید (ها!) و یا اینکه خود را فردی پایین‌تر از سطح عادی ببینید (و یا تا حدودی ترکیب این دو حالت). اگر دیگران را بیش از آن‌چه که هستند، بزرگ می‌بینید، باید در حد کمال باشید تا خود را هم سطح آن‌ها ببینید. اگر خود را پایین از حد معمول می‌بینید، باز هم باید در حد کمال باشید تا حداقل به چشم خودتان فردی معمولی به نظر برسید.
  9. درخواست والدین از کودکان برای در حد کمال بودن، اولین رویارویی با این طرز فکر است. گاهی اوقات، والدین از مدرسه به عنوان اولین خط‌کش اندازه‌گیری استفاده می‌کنند و بچه ها را وادار می‌کنند که در سطحی بالا عمل کنند.
  10. از نمرات به عنوان درجه بندی سطح یادگیری یک دانش‌آموز استفاده می‌شود: این ذاتاً ایده بدی نیست اما از آنجا که تمام توجه مدرسه بر این می‌شود که دانش‌آموزان امتیاز حد کمال «A» را بگیرند، تبدیل به ایده‌ای بد می‌شود. به دلیل اینکه «C» نشان‌دهنده سطحی متوسط است، بیشتر دانش‌آموزان و والدین به این باور می‌رسند که «A» تنها امتیاز قابل قبول است و کمتر از آن ناامیدکننده است.
  11. مدرسه به ما می‌آموزد که تلاشی در سطح «A»، نتیجه‌ای در سطح «A» می‌دهد. زندگی واقعی به ما نشان می‌دهد که تلاشی در سطح «A»، فقط به ما این شانس را می‌دهد که نتیجه‌ای در حد «A» بگیریم. ممکن است دانش آموزان به بازار کار بروند، همه چیز را درست انجام دهند و با این وجود، هنگامی که در مصاحبه شغلی رد شدند، در زندگی واقعی «F» بگیرند.
  12. هر چقدر چیزی را بیشتر بخواهیم، بیشتر از اینکه به دستش نیاوریم، می‌ترسیم. یک مثال «در حد کمال» آن رفتارهای ریسک پایین و پرپاداشی است که منجر به واکنشی کمال‌گرایانه در افراد می‌شود: از خانمی درخواست آشنایی کنیم، درخواست ارتقاء، ملاقات با افراد جدید، و یا امتحان کردن چیزی جدید.
  13. گاهی محافظت باعث ضعیف‌تر شدن قسمت محافظت‌شده می‌شود. همچنین کمال‌گرایی با بیش از اندازه محافظت کردن از ما در برابر اشتباهات و شکست‌هایی که ممکن بود ناکامی‌هایی کوتاه‌مدت و اما کامیابی‌هایی بلند مدت به ارمغان آورند، در طولانی‌مدت ما را ضعیف می‌کنند.
  14. تلاش برای برتری به شما انگیزه می‌دهد؛ تلاش برای رسیدن به حد کمال، انگیزه را از شما می‌گیرد. (هریت بریکر)
  15. اینکه در پایان عمر خود، دلایل محکمی بیاورید که چرا کارهایی که دوست داشته‌اید را انجام نداده‌اید، متقاعدتان نخواهد کرد.
  16. اگر فقط حد کمال چیزی برایتان کفایت می‌کند، پس زندگی هیچ‌گاه در نظرتان کفایت نخواهد کرد.
  17. کمال‌گرایی یک مشکل است زیرا «حد کمال» را کف خواسته‌هایتان قرار می‌دهد و وقتی که این‌چنین است دیگر سقفی باقی نمی‌ماند.
  18. مهم نیست که چقدر آرام می‌روی، باز هم از کسانی که روی مبل لم داده‌اند، جلوتری. (نویسنده گمنام)
  19. معمول‌گرایان، نهایت لذت زندگی را می‌چشند و از آن جهت که بدون احساس شرم، خود خودشان هستند، دیگران را به خود جذب کرده و حسادت بسیاری از مردم را برمی‌انگیزانند. معمول‌گرایان، همان‌هایی‌اند که ایرادات آشکاری دارند اما در هر صورت جسارت آن را دارند که فعال و به خود مطمئن باشند. آن‌ها مردم را به فکر وامی‌دارند که این فرد اگرچه مشکل (xyz) را دارد، ولی باز هم از اعتماد به نفس، روی‌خوش، موفقیت و … برخوردار است. کاش من هم (آن خصوصیات) را داشتم، اما گیر کرده‌ام!
  20. قبلا، وقتی که یک کمال‌گرای مجرد بودم و وقتی زوج‌هایی را می دیدم، به این فکر می‌کردم که: آن زن او را انتخاب کرده است؟ من از او بهتر به نظر می‌رسم! آن مرد دل آدم را می‌زند، به هر کس که کسی را داشت، حسودی می‌کردم. اما خودم در حاشیه بودم، هیچ اقدامی برای پیدا کردن شریک زندگی‌ام انجام نمی‌دادم. دلیلش این بود که، از این حقیقت ناکامل که خودم را در کنار دیگری قرار داده و ریسک کنم، می‌ترسیدم. در کار خود، درمانده بودم.
  21. اگر با تواضع رفتار کنید و تظاهر به «در حد کمال بودن» نکنید، دوست‌داشتنی‌تر خواهید بود.
  22. آن‌هایی که فوق‌العاده‌بودن‌شان را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند، حتی فوق‌العاده‌تر نیز به نظر می‌رسند. این حس را به مخاطب منتقل می‌کنند که آن‌ها از قبل در این نقطه ایستاده بودند، و نیازی ندارند که خودشان را بالا کشیده و احساس ارزشمند بودن، کنند.
  23. اگر می خواهید بیشتر دوستتان بدارند، سعی نکنید که بی‌عیب و نقص به نظر برسید. در مقابل ضعف‌هایتان، راحت باشید و جبهه نگیرید. به همین سادگی است: معمولی بودن (در حد کمال نبودن)، باعث می‌شود مردم بیشتر دوستتان داشته باشند.
  24. – کمتر به زمان‌بندی اهمیت دهید. بیشتر به خود کار اهمیت بدهید.
    – کمتر به شکست اهمیت دهید. بیشتر به پیروزی اهمیت دهید.
    – کمتر به درست انجام دادن، اهمیت دهید، بیشتر به خود انجام دادن کار اهمیت بدهید.
    – کمتر به اینکه مردم چه فکری می‌کنند، اهمیت بدهید، بیشتر به این اهمیت دهید که می‌خواهید چه کسی شوید و یا چه کاری انجام دهید.
    – کمتر به مشکلات اهمیت دهید، بیشتر به این اهمیت بدهید که با وجود آن‌ها، بتوانید پیشرفت کنید و یا اگر باید چیزی را حل کنید، بر راه حل تمرکز کنید.
    – کمتر به نتایج اهمیت دهید، بیشتر به شروع کار، اهمیت دهید.
  25. هنگامی‌که افراد خود را از چیزی منع می‌کنند یا سعی می‌کنند ذهن‌شان را از شر چیزی خلاص کنند، آن چیز با استقامت و دوام بیشتری به سمت‌شان برمی‌گردد.
  26. کلی مک کونیکال، دارای مدرک دکترا، در کتابش با عنوان غریزه اراده می‌نویسد، «مطالعات نشان می‌دهد که هر چقدر تلاش کنید که افکار منفی را سرکوب کنید، احتمال آنکه دچار افسردگی شوید، بیشتر است.»
  27. معمول‌گرایی به معنای آن است که به چیزهای مشخص کمتر اهمیت بدهید زیرا وقتی کمتر اهمیت می دهید، در آن زمینه، احساس راحتی بیشتری می‌کنید و دل‌نگرانی و حواس پرتی زیادی ندارید و ذهن‌تان شفاف و آماده تمرکز است و این به معنای آن است که منابع ذهنی بیشتری در دسترس شماست.
  28. کمال‌گرایی اغلب افراد را به افسردگی و یا خودکشی متمایل می‌کند زیرا واقعیت زندگی در مقایسه با انتظارات در حد کمالی که دارند، یک فاجعه است.
  29. پول، ابتدا مردم را خوشحال می‌کند، اما مطالعات نشان می‌دهد که این اثر با گذشت زمان کاهش می یابد زیرا که پول بیشتر، انتظارات بیشتری با خود به همراه می‌آورد، حتی برای همان پول درآوردن! اگر انتظار دارید که امروز سر کار ۱۰ دلار پول درآورید و ۱۰۰ دلار درآورید، از خوشحالی سر از پای نخواهید شناخت اما اگر کسی انتظار داشته باشد که امروز ۱۰۰۰ دلار درآورد ولی فقط ۱۰۰ دلار پول درآورد ناامید خواهد شد. پس ممکن است دو نفر تقریبا با همان نتیجه ۱۰۰ دلار، واکنش‌های احساسی متفاوتی داشته باشند.
  30. کسانی که با کمال‌گرایی دست و پنجه نرم می‌کنند، به احتمال زیاد انتظارات کلی، اطمینان و اعتماد به نفس پایینی دارند، زیرا انتظارات خاص‌شان به قدری بالاست که به‌ندرت برآورده می‌شود.
  31. می‌توانید حتی در سخت‌ترین شرایط، با تمرکز بر آن‌چه که در زندگی‌تان خوب پیش می‌رود، احساس رضایت‌مندی کنید. آیا هنوز نفس می‌کشید؟ آیا کسی را دارید که دوست‌تان داشته باشد؟ آیا گربه بامزه‌ای دارید؟ همیشه می‌توانید چیزی پیدا کنید، باید چیزی پیدا کنید.
  32. کمال‌گرایان اهمیت نمی‌دهند که چه مقدار کار انجام داده‌اند و به خود چنین اجازه‌ای هم نمی‌دهند که حس رضایت‌مندی و خرسندی را هم تجربه کنند.
  33. کمال‌گرایان در هر کاری که انجام می‌دهند در پی رضایت‌مندی‌اند در حالی‌که در واقعیت رضایت‌مندی کامل را فقط در تصوراتی که در مورد انجام کارها داریم، می‌توانیم بیاییم.
  34. اگر کمال‌گرا هستید، این دو عبارت را به دقت بررسی کنید و بیاموزید که این دو را در زندگی از هم تشخیص بدهید، از خود بپرسید که یک موقعیت را با دید «هرگز کافی نیست» می‌نگرید و یا «نسبتا کافی نیست»؟ ساده‌ترین راه تشخیص این‌که کدام‌یک از این دو دیدگاه را دارید، این است که احساساتی که به دنبال هر کدام از آن‌ها می‌آید را شناسایی کنید. «هرگز کافی نیست»، اضطراب، آشفتگی و ناامیدی به همراه می‌آورد و «نسبتاً کافی نیست»، اشتیاق، هیجان و امید را به دنبال دارد.
  35. اگر نتوانید اینکه «چه چیز حد کافی است» را برای خود معین کنید، طرز فکر «هرگز کافی نیست، جانشین خواهد شد، حتی در مورد یک چیز ذهنی مثل نوشتن کتابی با کیفیت»، می‌توانید ملاک‌های واقع‌گرایانه ای برای خود در نظر بگیرید مثل اینکه دوست دارید چه کتابی از کار دربیاید. این مهارتی است که با تمرین به دست می‌آید و برای انجام این کار، زمینه‌هایی که از خود انتظاراتی دارید را زیر نظر بگیرید و تصمیم بگیرید که چه حد و چه چیز در آن زمینه برایتان «حد کافی» است.
  36. کمال‌گرایان با انتظارات غیرواقعی‌شان برای آنکه اقدام به انجام کاری کنند، به دنبال طرح برنامه‌ای در حد کمال می‌گردند. اگر بخواهند کتابی بنویسند، احتمالاً فقط هنگامی که انرژی بالایی داشته باشند، چنین خواهند کرد زیرا از نظر آن‌ها، انرژی پایین بیشتر مناسب تماشا کردن تلویزیون است و انجام کاری فعالانه، مقدار انرژی سطح بالایی می‌طلبد. همچنین، آن‌ها خود را ملزم می‌کنند که حتما باانگیزه باشند (باید بخواهند تا چنین کاری را انجام دهند)، فقط وقتی که در مکان ایده‌آل‌شان نشسته باشند و فقط با دستگاه تایپ مورد علاقه‌شان، خواهند نوشت، حتما باید قهوه و غذا آماده باشد! و در شبی مهتابی می‌نویسند. اینگونه افراد، زیاد نمی‌توانند بنویسند.
  37. نکته مهم برای انجام چیزی این است که فقط شروع کنید به انجام دادنش!
  38. اگر تصمیم گرفته‌اید که حداقل ۵۰ حرکت شنا در روز انجام دهید، احتمالاً در توالت عمومی شروع به ورزش نخواهید کرد، در تخت خواب هم حرکتی انجام نخواهید داد. اما اگر بنا باشد فقط یک حرکت شنا انجام دهید، در تمام این مکان‌ها به راحتی آن را انجام می‌دهید. اگر تمام کارهایی را که باید در یک روز انجام دهید، به شیوه همین مثال انجام دهید، موقعیت‌های بسیار زیادی برای پیشرفت به وجود خواهد آمد.
  39. کمال‌گرایان از میلی که برای گرفتن نتایج مثبت دارند، به عنوان انگیزه‌ای برای پیش رفتن در مسیر استفاده می‌کنند. معمول‌گرایان بر مسیر تمرکز می‌کنند و نتایج را به حال خود وا می‌گذارند.
  40. دوره آموزشی بی‌رحمانه یگان ویژه به آن‌ها آموزش داده بود که مهم نیست شرایط تا چه حد سخت می‌شود و چقدر افسرده‌کننده به نظر می‌رسد، بهترین حرکت، تشخیص و اجرای مرحله بعد است. بسیاری از مردان در دوره آموزشی تخریب زیر آبی، کم می‌آورند زیرا از فکر اینکه بعد چه باید انجام دهند، دست می‌کشند و به درد و خستگی‌شان می‌اندیشند.
  41. یک چیز فریب انگیز در مورد نشخوار ذهنی وجود دارد و آن این است که احساس می‌کنید این کار فایده‌ای دارد اما در واقع شروع به انجام هیچ کاری نکرده‌اید و حتی در پی هیچ‌گونه راه‌حلی نیز نرفته‌اید. (کارلا گریسون)
  42. نشخوار ذهنی نوعی از کمال‌گرایی است که فرد به طرز وسواس‌گونه ای به مشکلات و یا اتفاقاتی که باعث به وجود آمدن آن مشکلات شده‌اند، تمرکز می‌کنند. معمولا فرد درگیر افکار خودانتقادی در مورد نحوه عملکرد گذشته‌اش می‌شود. محققان دریافته‌اند که نشخوار ذهنی با کمال‌گرایی تجویز شده از سوی جامعه که به معنای در حد کمال دیده شدن از دید دیگران است، مرتبط است.
  43. تنها واکنش سالم به هزینه‌های از دست رفته بدون در نظر گرفتن اینکه تا چه حد نابودکننده است این است که بپذیریم‌شان.
  44. پذیرش به این معناست که با نیروی شدید درد، ضربه‌ای می‌خورید و اگر چیز جدی‌ای باشد، آسیب می‌بینید اما وقتی که پذیرفتید، به خود این شانس باارزش را می‌دهید که برخلاف آن حرکت کنید. این همان پذیرش انسان بودن است. شما اجازه دارید که اشتباه کنید حتی وحشتناک‌ترین اشتباهات را زیرا شما یک انسان هستید.
  45. من معتقدم با یادآوری هدفمند و روزانه اینکه گذشته قابل تغییر نیست، می‌توان سرعت فراموش کردن را بالا برد.
  46. راه حل اصلی نشخوار ذهنی این است که اقدام به انجام کاری کنید که ذهن‌تان را به جای بهتری ببرد. اگر نمی‌توان برایش چاره‌ای اندیشید (قابل حل نیست)، علایق‌تان را دنبال کنید. اگر قابل حل است، دقیقا زمانی که میل به نشخوار ذهنی دارید، اقدام به انجام کاری در آن زمینه کنید.
  47. نشخوارکنندگان ذهنی و به طور کلی مردم به اشتباه بر بدشانسی‌هایشان، برچسب شکست می‌زنند، اما اگر بتوانید مرزی بین شانس و شکست بکشید، بسیار کمتر از همیشه فکری را در ذهن نشخوار خواهید کرد.
  48. تصور کنید: مردی به یک غریبه می‌رسد و از او آدرسی می‌پرسد. غریبه بی‌اعتنایی می‌کند و سوالش را پاسخ نمی‌دهد. اوه، دو هفته بعد، دو نفر دیگر هم با او چنین برخورد می‌کنند. اکنون سه بار به او بی‌اعتنایی شده است. او چگونه این اتفاقات را تفسیر می‌کند؟ با خود فکر می‌کند؛ یا غریبه برخورد دوستانه ندارد، یا مردم از من خوش‌شان نمی‌آید. ایست، آقای محترم! باید اینجا به دلیل چنین طرز فکری، به تو کارت آمار بدهم. او سعی کرد با ۳ نفر رابطه برقرار کند. هفت میلیارد نفر بر روی کره زمین زندگی می‌کنند. به لحاظ آماری باید گفت که حتی دوست داشتنی‌ترین افراد، در دوستانه‌ترین شهر، ممکن است با بی‌اعتنایی ۳ نفر مواجه شوند.
  49. چهار کتاب آخر هری پاتر، پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ شناخته شده‌اند، اما سری اول این کتاب‌ها، قبل از آنکه برای چاپ پذیرفته شود، ۱۲ بار رد شد.
  50. دلیلی وجود ندارد که از ریسک رایگانی که مبتنی بر شانس است، دست بکشید. اگر هزینه‌ای برایتان ندارد، دست کشیدن غیرمنطقی است. ارسال مقاله برای کاربران مهمان، درخواست از یک خانم برای صرف شام با شما، تقاضای شغل‌هایی که در سر می‌پرورانید، و درخواست ارتقاء از رئیس‌تان، همگی رایگان‌اند. اگر نتایج مثبتی بگیرید. می‌توانید نفع بسیاری ببرید. پس بدون عذرخواهی اقدام کنید. سرسخت‌ترین کسی باشید که می‌شناسید.
  51. «باید» کلمه خطرناکی است زیرا هنگامی که آن را با اشاره به گذشته استفاده می‌کنید. «باید اینچنین می‌کردم» به طور ضمنی به این اشاره می‌کنید که کاری را به طرز ناصحیحی انجام داده‌اید و باید به طرز متفاوتی انجام می‌دادید، نشان‌دهنده مقداری پشیمانی است. «باید اینچنین می کردم»، یک عبارت پیشنهادی است و باری از گناه و شرمندگی به دنبال خود می‌آورد. نشخوارکنندگان ذهنی، به طور مشترک وقتی به اتفاق و جریانی از اتفاقات گذشته برمی‌گردند، اغلب به این فکر می‌کنند که چه کاری را باید به طرز متفاوتی انجام می‌دادند و اغلب جنبه‌های مثبت آنچه کرده‌اند را نادیده می‌گیرند.
  52. هنگامی که شروع می‌کنید در مورد اتفاقی نشخوار ذهنی کنید، ۳۰ ثانیه به خود فرصت دهید تا بفهمید چرا کاری که انجام دادید را انجام دادید. همیشه طبق شدیدترین میلی که درون‌تان حس می‌کنید، کاری را انجام می‌دهید. به انگیزه‌هایی که در آن لحظه داشتید، فکر کنید.
  53. بپذیرید که انسان، خطا می‌کند. هنگامی که توانستید خود قبلی‌تان را در آن لحظه بفهمید، دیگر خودتان را با آن سنگدلی قضاوت نخواهید کرد (همان طور که کلید کمتر قضاوت کردن افراد این است که سعی کنیم بیشتر درکشان کنیم). وقتی حتی یک لحظه را هم به درک خود اختصاص نمی‌دهیم، باید گفت به خود بسیار سخت می‌گیریم.
  54. افرادی که اعتماد به نفس ندارند به دنبال این هستند که برای کارهایشان از دیگران اجازه بگیرند و این بدان معناست که به نظرات دیگران بیشتر از نظر خودشان اهمیت می‌دهند. به یاد داشته باشید، وقتی شخص دیگری آن را به شما می‌بخشد، دیگر نامش اعتماد به نفس نیست.
  55. اگر فرصتی پیش آمده است که با وجود آنکه اعتماد به نفس نداری، بتوانی آن را تقلید کنی، با تمام وجود آن را تمرین کن. مثل این است که طرز فکرت بخواهد نقشی را در یک نمایش و یا یک فیلم سینمایی بازی کند. در ذهنت انسان با اعتماد به نفسی را مجسم کن، تظاهر کن که آن شخص هستی و سپس اجرایش کن.
  56. در مقابل لاک‌پشت غول‌پیکر، همه ما خدای سرعتیم! در مقابل چیتا، حتى اوساین بولت «انسان رعد و برقی» هم احساس خجالت‌زدگی خواهد کرد. اعتمادی که به سرعت پاهایتان دارید، به این بستگی دارد که چه معیارهایی را به طور نسبی کافی، ضعیف و یا منحصر به فرد، در نظر می‌گیرید. اگر در یک زمینه خاص و یا به طور کلی به خود اطمینان ندارید، از خود بپرسید «معیارم را کجا تنظیم کرده‌ام؟»
  57. ممکن است در بهترین حالت، در نظر خودتان، یک شخص معمولی باشید اما در نظر شخص دیگری، جذاب‌ترین فرد باشید. ممکن است در نظر خودتان، واقعاً شوخ‌طبع باشید، اما در مقایسه با جیم کری، گمان می‌کنم که همه ما تقريباً کسل کننده‌ایم. بااین‌وجود، باز هم مردم طبق معیارهای احمقانه‌ای، سطح اعتماد به نفس‌شان را بالا و پایین می‌برند: آن چیزی که به نظر خودشان عادی است، آن گونه که افراد دیگر زندگی می‌کنند و آن چه که در تلویزیون می‌بینند تمام معیارهای اعتماد به نفس، دلبخواهی تعیین می شوند، پس ما هم معیار خود را بسازیم.
  58. سعی کنید معنای معیار را بفهمید. اگر برای خوش‌برخورد بودن، معیارتان جیمز باند است، باید گفت که به طرز احمقانه‌ای بالاست. درست است، این سطح کافی است، اما برای جیمز باند، نه برای ما به وضعیت جیمز باند نخواهید رسید و احساس ناامنی خواهید کرد. چون نسخه ۲ جیمز باند نیستید، نه. این چیزها برای خود جیمز باند، حد کافی است و برای من گفتن «سلام»، حد کافی بود. «کافی»، یکی از ضد کمال‌گراترین مفاهیم دنیا است.
  59. اگر معیارهایتان بسیار بالاست، لازم است بدانید اما اگر پایین‌تر بیاریدشان، باید گفت که دیگر مثل سگ تازی، از اینکه نمی‌توانید آن خرگوش مزاحم را بگیرید، آشفته نخواهید شد. بگذارید حس موفقیت رسیدن به معیارهایتان را لمس کنید. هدف این است که شالودهٔ اعتماد به نفس‌تان را پایه‌ریزی کنید.
  60. تأثیر پاداشش این است که پس از رسیدن به آن معیار، میل بیشتری برای جلو رفتن خواهید داشت. اگر احساس موفقیت داشته باشید، به طور طبیعی، آرام‌تر خواهید شد و دیگر نگران «سنجیدن‌ها» نخواهید شد و این دقیقا همان روشی است که افراد دارای اعتماد به نفس، به کار می‌گیرند!
  61. برای آن که بتوانید کاری را با اعتماد به نفس انجام دهید، باید تمرین کنید. اعتماد به نفس برایتان آرامش می‌آورد. اگر به مهارت‌تان در نجاری اعتماد دارید، در مهارت نجاری احساس آرامش خواهید کرد. اگر به طور کلی، به خود اعتماد دارید، در بیشتر موقعیت‌ها، احساس آرامش خواهید داشت.
  62. نیاز به تایید دیگران، مانند تمام انواع کمال‌گرایی، تهدیدکننده آزادی‌مان هستند. ممکن است فکر کنید که تصمیماتی که بدون تأیید خارجی گرفته می‌شوند بسیار پر ریسک هستند زیرا تایید دیگران فقط آن لایه خارجی آرامش و امنیت را به کار مورد نظر اضافه می‌کند. (مثل اینکه دکترتان تایید کند که می‌توانید کاری را انجام دهید). شاید به این دلیل است که از کودکی این گونه بزرگ شده‌ایم و یا شاید این همان حس ناامنی است اما تعداد زیادی از ما، بیش از اندازه، به کسب اجازه از دیگران برای انجام کاری، وابسته‌ایم. اجازه گرفتن، بخش بزرگی از زندگی خارجی ما را تشکیل می‌دهد دور تا دور ما را قوانین گرفته‌اند (یک قانون برایمان مجوز انجام کار و یا اجازه نداشتن انجام کاری، محسوب می‌شود).
  63. ایمن کردن تصمیماتی که می‌گیرید، نه تنها غیرضروری است بلکه آسیب‌رسان نیز هست، زیرا به شما عدم اعتماد به نفس را می‌آموزد. افراد با اعتماد به نفس، نیاز به اجازه کسی ندارند.
  64. رد شدن می‌تواند باعث ناراحتی‌تان شود اما به یاد داشته باشید که آن رد شدن و شکست خوردن محدود به شرایط خاصی بوده‌اند: توسط آن شخص، در آن زمان، به آن روش، و یا در آن زمینه خاص، یک مورد شکست هرگز نشان‌دهنده شکست در تمام کارهای آینده نیست.
  65. یک کمال‌گرا فقط با تمرین انجام دادن کاری ناکامل، می تواند بر کمال‌گرایی خود، غلبه کند. دلیل آن هم برهم‌زدن عادت است. ما بیشتر مواقع با گذران زندگی طبق روال قبلی، راحت‌تریم.
  66. هیچ‌گاه، در پی اجازه گرفتن از دیگران نباشید و هرگز از خجالت‌زدگی نترسید، مگر این که کارتان غیرقانونی باشد و یا به کسی آسیب بزنید.
  67. آن‌هایی که نیاز شدید به تایید دیگران دارند، شورشی نیستند. آن‌ها برای اینکه بتوانند به روش خودشان زندگی کنند، با خود کلنجار می‌روند زیرا هر آن‌چه که انجام می‌دهند را به عملی استاندارد مرتبط می‌سازند و یا سعی می‌کنند طوری زندگی کنند که کمترین انتقادی از دیگران بشنوند. آن‌ها باید در برابر نیازی که به تایید شدن دیگران دارند. شورش کنند و باید تمرین کنند. وقتی اهمیتی به تایید دیگران نمی‌دهید، آزادید که خودتان باشید و کارهایی انجام دهید که قبل از آن حتی به ذهن‌تان هم خطور نمی کرد.
  68. در پی تایید گرفتن از دیگران نباشید، در این صورت هیچ‌گاه مورد تایید خودتان نخواهید بود.
  69. شورش، شورش در برابر هر آن چه که زندگی‌تان را در زنجیر کرده است. اگر فقط یک بار آزادانه، برای انتخاب‌هایتان تصمیم بگیرید، کشف خواهید کرد که واقعا چه کسی هستید.
  70. انتخاب‌هایی که تا به حال داشته‌اید، نگاهی بیاندازید و بیاندیشید که تا چه حد نیازتان به تایید دیگران، بر آن‌ها تأثیر گذاشته است؟ آیا انتخاب‌هایتان اسیر کسی است که می‌خواهند در زندگی شما دقیق شده و قضاوت‌تان کند؟ آیا اسیر گروهی از اقوام و با دوستانی است که می‌خواهید احترام‌شان را به دست آورید؟ و یا یک حس ناامنی کلی است برای برآوردن انتظارات جامعه از شخصی با موقعیت شما؟
  71. انجام تمرینات شورشی در جمع می‌تواند شما را در موقعیت‌های شخصی کمک کند زیرا به شما می‌آموزد که چگونه شورش کنید، این‌که بدانید فقط در صورتی می‌توانید روش زندگی‌تان را تغییر دهید و نیاز به تایید دیگران را در خود از بین ببرید که دیگران را از خود ناامید کنید، جای پای محکمی خواهد بود. دوباره تاکید می‌کنم لطفاً «کارهای ناشایست» به ذهن‌تان خطور نکند.
  72. برخی افراد که خودم هم شامل‌شان می‌شوم، چنین حسی دارند که طبق هنجارهای اجتماعی، شایسته نیست که بدون داشتن یک دلیل واقعاً خوب، با کسی سر صحبت را باز کرد. باید گفت که چنین تفکری، کاملا اشتباه است (همان طور که تمام کسانی که معمولا سر صحبت با غریبه‌ها را باز می‌کنند. تایید خواهند کرد). حتی تحقیقی در این‌باره انجام شده است که پیشنهاد می‌دهد صحبت‌های کوتاه با غریبه‌ها، افراد را شادتر می کند.
  73. ممکن است یک کمال‌گرا این نصیحت را بپذیرد اما بعد مقاومت کند که «اما به یک غریبه چه بگوییم؟» در پاسخ، شما را به «معیارتان» ارجاع می دهم. اگر از این که بتوانید مکالمه فوق العاده‌ای داشته باشید، به خود مطمئن نیستید، فقط بگویید «سلام» و همین را موفقیت خود بدانید. اگر به چیز دیگری برای گفتن فکر می‌کنید، مثل پودر قندی که روی کیک ریخته می‌شود، بی‌نظیر خواهد بود. اگرچه ناشیانه به نظر می‌رسد، اما تمرین شورشی خوبی است!
  74. شورشی بودن را تمرین کنید تا از بند تأیید مردم دنیا آزاد شوید تا به وقتش بتوانید آزادانه‌تر زندگی کنید. هر چقدر که این ایده‌ها مضحک‌تر به نظر برسند، از تمرین کردن آن‌ها بیشتر سود خواهید برد.
  75. بررسی آماری پرتاب‌های آزاد بازیکنان بسکتبال می‌تواند ما را به فکر فرو ببرد. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که تیم‌های میزبان در پرتاب‌های آزاد و در شرایط پیچیده بازی بدتر و در حملات تهاجمی برگشتی، بهتر عمل می‌کنند. بازیکنی که در تیم میزبان بازی می‌کند، از جمعیت کشورش، احساس حمایت را دریافت می‌کند، اما همچنین فشار شدیدی بر اوست که مبادا اشتباهی مرتکب شود و تیم و هواداران را در جریان بازی، ناامید کند. همین عامل باعث می‌شود که ذهنش متمرکز بر این موضوع شود و بیشتر تلاش کند، و در نتیجه، ذهنش از انجام پرتاب آزادی با کیفیت، منحرف شود.
  76. اگر از اشتباه انجام دادن کارهایتان، بسیار نگرانید، شاید به سندروم خود ویرانگری مبتلا هستید، که می‌توان آن را خواهر کمال‌گرایی داشت. در علم روان‌شناسی، فرد مبتلا به سندروم خود ویرانگری، کسی است که از سوی جامعه و دنیای اطرافش فردی موفق محسوب می‌شود اما از درون، «احساس می کند که دیگران را فریب داده و شرایط ایجاد موفقیتش، شانسی بوده است.» و این باعث می‌شود که شرایطی به وجود آید که اگرچه موفق ظاهر شده و هست اما به لحاظ درونی، احساس وانمود کردن به موفقیت می‌کند (وانمودگرایی).
  77. معمول‌گرایان خودشان را معمولی می‌بینند و می‌پذیرند که همین باعث می‌شود هر موفقیتی و تمام موفقیت‌هایشان، در نظرشان عالی بیاید. کمال‌گرایان می‌کوشند تا تصویر ایده‌آل و در حد کمالی از خود بسازند. همین باعث می‌شود که هر موفقیتی و همه موفقیت‌هایشان در نظرشان مثل چرک دست باشد.
  78. کسانی هستند که فقط به دلیل این است که دیگران به آن‌ها عشق می‌ورزند، دچار حس وانمودگرایی می شوند. باور نمی‌کنند که شایستگی آن را داشته باشد و گمان می‌کنند که اگر اشتباهی مرتکب شوند، همه چیز فاش شده و محبت دیگران را از دست می‌دهند. آن‌ها فکر می‌کنند که مورد محبت واقع شدن مشروط به این است که بتوانند همسر، دوست و پدری در حد کمال باشند و می‌دانند که نمی‌توانند آن‌گونه باشند.
  79. حرکتی برای مقابله با سندروم وانمودگرایی: موفقیت‌هایتان را بنویسید. بزرگ‌ترین کارهایی که انجام داده‌اید و یا به بالاترین جاهایی که رسیده‌اید، می‌توانید از یک دفترچه یادداشت و یا از نرم افزار آن در موبایل خود استفاده کنید و هر زمان که احساس وانمودگرایی به شما دست داده از دفترچه موفقیت‌تان، مشورت بگیرید. کامل کردن این دفترچه، سرمایه با ارزش زندگی شماست، زیرا در عرض چند دقیقه نوشته می‌شود و تا آخر عمر به شما سود می‌رساند. حتی اگر به سندروم وانمودگرایی مبتلا نیستید، باز هم یادداشت کردن لیست موفقیت‌هایتان بسیار مفید است.
  80. اگر با ترس‌های پنهان‌تان مقابله نکنید، اینکه چقدر برای رسیدن به موفقیت میل و انگیزه دارید، اهمیتی ندارد زیرا آن ترس‌های نهایی همیشه در وجودتان می‌مانند تا خراب‌کاری کنند.
  81. بیایید ترس‌هایمان را سرسری نگیریم، بیایید برای ترس‌هایمان همان احترامی را قائل شویم که یک جنگجو برای دشمنی قدر، قائل می‌شود.
  82. به تأخیر انداختن کارها ناشی از تنبلی نیست بلکه از ترس و اهداف فوق‌العاده پیچیده‌ای نشأت می‌گیرد که از ذهنی کمال‌گرا تراوش می‌شوند.
  83. معمول‌گرایان به جای آن که منتظر نتایجی در حد کمال باشند، در انتظار پیشروی (پیشرفت) و تداوم آن تا حد کمال هستند. اگر شما همیشه و هر روز به سمت جلو پیش‌روی می‌کردید، چه اتفاقی می‌افتاد؟ اگر سابقه پیشروی‌های روزانه‌تان در حد کمال بود. چه؟ در صورت تداوم، حتی پیشرفتی کوچک و پر عیب و ایراد هم، راهی به جلو پیدا می‌کند.
  84. اگر زمین بخورم و جلوتر بیفتم، باز هم نسبت به زمانی که قدمی برنداشته بودم، جلوتر هستم. انجام هر کاری – هرچند کوچک و پر عیب و ایراد – باز هم کمکتان می‌کند، پس، خوب است.
  85. تعریفی که کمال‌گرایان از مفهوم موفقیت در ذهن خود ساخته‌اند، طوری است که با انجام ۸۰ حرکت شنای روی زمین هم، باز آن را یک شکست تلقی می‌کنند زیرا به هدفشان که ۱۰۰ حرکت شنا بوده، نرسیده‌اند. بدن‌شان از ورزشی که انجام داده‌اند، سود می‌برد، اما با چنین دیدگاهی که دارند، ضرر بسیاری متوجه پیشرفت‌های آینده‌شان می‌شود.
  86. ذات موفقیت آن تکه‌های بزرگی که جامعه وانمود می‌کند، نیست. هویت واقعی موفقیت «ذره‌ای» است. حتی اگر شخصی به «تکه بزرگی» از موفقیت دست پیدا کرد، انرژی ناشی از چنین سوختی، آن قدر کافی نیست که بتوان به بلندی‌های بیشتری رسید، زیرا زندگی روزانه ما به منبع سوختی روزانه نیاز دارد.
  87. نقشه خوبی که هم‌اکنون به سختی انجام شود، بهتر از نقشه در حد کمالی است که هفته آینده اجرا کنید. (جورج اس، پاتن)
  88. مشکلی که پیش‌بینی کردن دارد، این است که بر پایه نظریه است. شما می‌توانید تمام عمر پیش‌بینی کنید اما تنها راهی که می‌توانید مطمئن شوید همه چیز چطور پیش خواهد رفت، امتحان کردن آن است. همین که تجربه کردن را شروع کنید، در پیش‌بینی‌های اولیه‌تان، اشکالاتی خواهید یافت.
  89. اگر در مورد انجام کاری تردید دارید، بعد از تردید کردن چه کاری انجام خواهید داد؟ احتمالا هیچ کار، به تاخیر انداختن کارها، واکنش معمول ما پس از شک و تردید در مورد انجام آن‌هاست.
  90. کمال‌گرایی ترس را به همراه می‌آورد و یا به دنبال ترس بروز می‌کند. اگر وحشت‌زده‌اید، ذهن شکننده شما همه چیز را در حد کمال خواهد خواست، (یا اینکه هرگز آن چیزها را نخواهد خواست)، یا اگر کمال‌گرایی هستید که در انتظار بهترین نتایج نشسته‌اید، فشار وارده بر شما، وحشت‌زده‌تان خواهد کرد. کمال‌گرایی و ترس با یکدیگر پیوند ازدواج بسته‌اند.
  91. از آنجا که مهم‌ترین وظایف‌مان به طور خودکار وحشتناک‌ترین وظایف‌مان هستند، ترس وارد شده بر ما وادارمان می‌کند که خود را به فعالیت‌های پرکننده و با ریسک صفر مشغول کنیم. (اولویت‌هایمان را وارونه می‌کند) هنگامی‌که اولویت‌هایتان وارونه شوند، خود را در حال انجام بازی‌های پیش‌پاافتاده و یا در شبکه‌های اجتماعی خواهید یافت طوری‌که گویا آن‌ها در لیست کارهای مهم‌تان قرار دارند و کاری که واقعا می‌خواهید انجام دهید را نادیده می‌گیرید.
  92. اگر یک تصمیم ناکامل (معمولی) بگیرید که در شرایط ناکامل (معمولی)، کاری ناکامل (معمولی) را انجام دهید، آن وقت است که می توانید تاخیر انداختن کارها را از سر راهتان بردارید.
  93. تأمل بیشتر برایتان نفعی نخواهد داشت. وقتی برای دومین بار به این نتیجه می‌رسید که انجام کاری سود بیشتر و ضرر کمتری به دنبال دارد، انجامش دهید. و همین حالا انجامش دهید.
  94. وقتی برای دومین بار به این نتیجه می‌رسید که انجام کاری سود بیشتر و ضرر کمتری به دنبال دارد، انجامش دهید. و همین حالا انجامش دهید مگر اینکه وسط کار بسیار مهم دیگری باشید. به این فکر نکنید که قبل از انجام کار، یک میان‌وعده بخورید یا اینکه اول فیس‌بوک را چک کنید. این چیزها، مخرب ذهن‌تان هستند و می‌توانند شما را از فکر اولیه‌تان دور کنند و وادارتان کنند که دوباره وارد مسیر تامل کردن شوید.
  95. ساده فکر کنید تا بیش از حد یک گزینه را تحلیل نکنید. اگر این فعالیت، فعالیت خوبی است، پس انجامش دهید. این سطح از فکر کردن، همان سطح تفکر غارنشین‌هاست. اما تأثیرگذار است.
  96. فرض کنید که در نظر دارید باغچه‌ای بسازید. فوریت نداشتن این کار باعث می‌شود احساس کنید که بعدا برای شروع آن، زمان بسیار زیادی خواهید داشت. علاوه بر آن، مراحل و نکات ابتدایی بسیاری در مورد باغداری وجود دارد که لازم است قبل از شروع کار، بدانید. ترکیب این دو – اطلاعات بسیار کم و زمان بسیار زیاد – باعث می‌شود که به جای داشتن یک باغچه پشت حیاط خانه‌تان، فقط رویای داشتن باغچه را در سر بپرورانید. راه حل پیشنهادی من این است که شروع کنید و ببینید که چه اتفاقی می‌افتد.
  97. اعتماد‌به‌نفس به این معناست که هنگامی که وارد وضعیت نامعلومی شوید، اعتقاد داشته باشید که از آن به خوبی بیرون خواهید آمد. اعتماد به نفس، اطمینان کردن به خودتان است، به این معنا نیست که قادر باشید همیشه تصمیمات در حد کمالی بگیرید بلکه معنایش این است که قادر باشید هر زمان که نیاز است خود را با موقعیت‌های در حال تغییر، سازگار کنید.
  98. موفق‌ترین افراد (هر طور که موفقیت را تعریف کنید)، آن‌هایی نیستند که دقیقا بار اول آن را به دست می آورند، بلکه افرادی اند که می‌جنگند و از تجربیات خود می‌آموزند.
  99. اگر پای صحبت تاجران موفق بنشینید، تقریباً تمام آن‌ها داستان‌هایی از شکست تجاری، ایده‌های افتضاح و دیگر کم و کاستی‌های نه‌چندان تعریف‌کردنی‌شان برایتان خواهند گفت. تمام این افراد قبل از رسیدن به مراحل بالای شهرت، ثروت و موفقیت، ورشکست شده‌اند.
  100. هنگامی که شخصی به موفقیت و شهرت دست می‌یابد، تمام توجهات به موفقیت فعلی‌اش جلب می‌شود و ما در ذهن، تصویری نادرست از آن‌چه آن‌ها را به این نقطه رسانیده، داریم. ما آن‌ها را با استعداد می‌دانیم در حالی‌که ممکن است آن‌ها فقط بیشتر از ما مقاومت کرده باشند.
  101. حتی آلبرت انیشتین نابغه گفته است: «دست‌یابی به این موفقیت‌ها از آن جهت نیست که من باهوش‌ترم، بلکه فقط به این دلیل است که تحمل بیشتری در برابر مشکلات داشته‌ام.»
  102. کمیت راهی است به سوی کیفیت. وقتی که می‌توانید با تلاش‌های پی‌درپی چیزی را اصلاح کنید و با هر بار تکرار آن را بهبود ببخشید، احتمال دستیابی به موفقیت‌تان بسیار بالاتر از زمانی است که با وسواس بسیار فقط برای یک بار «تلاش در حد کمال» برنامه‌ریزی کنید.
  103. مقایسه کیفیت و کمیت درست مانند مقایسه طرز فکر کمال‌گرا و معمول‌گرا است. هدف کمال‌گرایان کیفیت است. آن‌ها نمی‌خواهند اشتباهی مرتکب شوند، می خواهند همان بار اول همه چیز را درست انجام دهند، اگر نتوانند درست انجام دهند، دیگر ادامه نخواهند داد.
  104. هدف معمول‌گرایان کمیت است: آن‌ها همان تلاش نپخته اولیه‌شان را هم قبول دارند، اگر بار پنجم هم بتوانند کارها را درست انجام دهند، خوشحال می‌شوند. اگر بدانند که آن کار را در حد ضعیف می‌توانند انجام دهند، باز هم تلاش‌شان را می‌کنند.
  105. نویسندگان با تجربه می‌دانند که تنها راه نوشتن یک متن فوق‌العاده آن است که مدام بنویسید و نوشته‌هایتان را اصلاح کنید. نمی‌توان با نوشتن فقط یک چرک‌نویس، معجزه کرد. به اعتقاد ارنست همینگوی، «نوشتن، دوباره نوشتن است.»
  106. خود زندگی یک مسیر است. اگر چیزی که در آن قرار داریم را حد کمال بدانیم، دیگر «رسیدن» به آن معنا ندارد. ما همیشه در حرکتیم!
  107. تمرکز بر کمیت و یا همان میزان تکرارها و نه کیفیت تکرارها در طول زمان، به‌وجودآورنده ثبات است و ثبات منجر به شکل‌دهی عادت خواهد شد و شکل‌دهی عادت‌ها همان قلب رشد شخصی است. وقتی که شما وارد این مسیر شوید و رفتار تبدیل به عادت شود، ناخودآگاهتان به جای مقاومت کردن در برابر عادت، آن را ترجیح خواهد داد.
  108. بزرگ آرزو کردن به این معنا نیست که هدف‌گذاری‌های بزرگی کنید. خود من یکی از کسانی هستم که آرزوهای بزرگی دارم. یکی از آرزوهایم دگرگون کردن صنعت سرگرمی است، و از این رو منحصرا بر اهدافی بسیار کوچک تمرکز می‌کنم.
  109. بزرگ‌ترین شانسی که برای رسیدن به آرزوهای بزرگ‌تان دارید از طریق تقسیم کردن هدف‌تان به کمیت‌ها (اندازه‌ها)یی کوچک‌تر است.
  110. زندگی یک جاده تک‌مسیره و یک‌طرفه نیست، بلکه دشتی پر پیچ‌وخم و رایگان برای عموم است. اگر هدفتان این است که از نقطه A به نقطه B بروید، راه‌تان حتما مستقیم و مشخص نخواهد بود و ممکن است بهترین انتخاب هم نباشد. کمال‌گرایان تصور می‌کنند که برای رسیدن به هدفشان، همیشه یک مسیر طلایی وجود دارد و هیچ مسیر دیگری را کافی نمی‌دانند.
  111. من نمی‌گویم که باید نامحتاطانه به سمت هر آنچه که بیشتر آزارمان می‌دهد، بدویم، بلکه می‌گویم حتی بدترین مسیرهای انحرافی هم، ارزشمندند. این بدین معناست که تمام مسیرها دارای ارزش‌اند و اگرچه بعضی از آن‌ها به میزان قابل ملاحظه‌ای از بقیه بهترند، اما پیدا کردن بهترین مسیر، به اهمیت حرکت به جلو در زندگی نیست.
  112. واضح می‌گویم، بدترین انتخاب غیرفعال بودن است. کمال‌گرایان معمولاً غیرفعال بودن را انتخاب می‌کنند زیرا به قدری مسیرهای ممکن نامحدودی وجود دارد که یافتن مسیری در حد کمال بسیار دشوار می‌شود.
  113. مسئولیت آن چه که «کافی» است را بپذیرید. فقط خودتان می‌توانید تصمیم بگیرید که چه چیز برایتان کافی است؛ اجازه ندهید که پیام «هرگز کافی نیست» جامعه، شعار شما شود. در یک بررسی مورد به مورد، می‌توانید تصمیم بگیرید که چه چیزهایی کافی نیستند.
  114. هیچ کاری آنقدر کوچک و یا ناکامل نیست که بی‌اهمیت تلقی شود. این روش بر انتظارات‌تان تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد زیرا در نهایت ناخودآگاه‌تان را بازنویسی می‌کند که بتوانید ذرات کوچک‌تر پیشرفت و موفقیت را بپذیرید.
  115. نکته جالب این است که تمرکز بر مسیر (روند) انجام کار، تضمین‌کننده نتایج بهتری است، در حالی که تمرکز بر نتایج، ذهن‌تان را از توجه به مسیری که برای رسیدن به نتایج ضروری است، منحرف می‌کند. نتایج همیشه با پا گذاشتن به مسیرهای پشت سر به دست آمده است. در زمینه‌هایی که می‌خواهید نتیجه‌ای بگیرید، خرده‌عادت‌هایی برای خود تعیین کنید تا تمرکزتان دوباره بر مسیر جلب شود.
  116. یکی از بهترین راه‌ها برای آنکه فکرتان را در مورد چیزی تغییر دهید این است که در راستای تغییری که مورد نظرتان است، کاری انجام دهید. اگر فکر گذشته را در ذهن نشخوار می‌کنید، انجام کاری در زمان حال (مخصوصا در همان زمینه‌ای که نشخوار ذهنی می‌کنید)، بهترین راه برای متوقف کردن آن است. برای مثال، اگر فکر مصاحبه شغلی ضعیفی که پشت سر گذاشته‌اید را در ذهن نشخوار می‌کنید، بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید، درخواست دادن برای مصاحبه‌ای دیگر است. اگر فکر رابطه‌ای که داشته‌اید را در ذهن نشخوار می‌کنید، بیرون رفتن و ملاقات با افراد جدید بهترین راهی است که می‌تواند شما را به جلو حرکت دهد.
  117. عادت‌ها مؤثرترین راهی هستند که می‌توانند کمکمان کنند تا زمین‌گیر مصیبت‌ها نشویم. همه ما باید برای خود عادت‌هایی خوب و اهدافی ساده تعیین کنیم تا در مقابل حس شکست، پیروزی‌هایی آسان و کوچک نصیب‌مان کنند. این کار کمکمان می‌کند تا در مقابل بدترین اتفاقاتی که زندگی پیش پایمان می‌گذارد، دوام بیاوریم.
  118. «باید این چنین می‌کردم،» حس گناهکار بودن شما را نسبت به گذشته‌تان نشان می‌دهد، «می‌توانستم این چنین کنم»، به فرصت‌هایتان در آینده اشاره می‌کند. واگویه‌های شما بر دیدگاه‌تان بسیار تأثیر می‌گذارند و به عنوان یکی از آسان‌ترین چیزهایی که می توانید تغییر دهید، می‌تواند به سرعت تأثیر فوق‌العاده ای بر زندگی‌تان بگذارد.
  119. به تأخیراندازان، حتی پس از آن‌که بهترین قدمی که می‌توانند برای شروع کاری بردارند را انتخاب کردند، دوباره به مرحله تأمل باز می‌گردند. اگر تمرین کنید که از مرحله تمرین بیرون آمده و سریع‌تر وارد مرحله اجرا شوید، متوجه خواهید شد که تأمل کردن چندان هم مفید نیست.
  120. می‌دانید هدف یک کمال‌گرا از تلاش کردن چیست؟ آن‌ها تلاش می‌کنند که همه چیز را هم‌اکنون و به یک‌باره حل کنند، شکست هم می‌خورند. بخش مهم «معمول‌گرایی» را صبر تشکیل می‌دهد. ممکن است نتوانید زندگی را یک شبه تغییر دهید، اما از روند تغییر به یک معمول‌گرا، لذت خواهید برد!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا